هویت!

شبی بی خبر، بی صدا، می‌روم
 از این شهر دیر آشنا می‌روم

من و بار دردی که مانند کوه ...
 من و خاطراتی که سوهان روح ...

.

.

 

من و خون دل‌ها، من و دردها
 من و غیرت پوچ نامردها

نه این سو مرا هیچ کس بیقرار
 نه آن سو مرا بخت چشم انتظار

به شوق کدامین وطن سر کنم؟
 چه خاکی بیابم که بر سر کنم؟

نه اینجایی‌ام من، نه آنجایی‌ام
 من از سرزمین های تنهایی‌ام

.

.

ندارم پناهی به غیر از خیال
 پر از خواب و رویاست لالایی‌ام

شکفتم اگر زندگی سخت بود
 من از نسل گل های صحرایی‌ام

نگاهم پر از ابر بارانی است
 که سر رفته دیگر شکیبایی‌ام

به هر در زدم بی سرانجام بود
 جواب سلام، آه، دشنام بود

و زخم از خودی خورده‌ام بارها
 خدا را، خدا را، وطن دارها

.

.

.

نه یادی، نه عشق کسی با من است
 که رفتن در آن سوی دل کندن است

از این شهر دیر آشنا می‌روم
نمی‌دانم اما کجا می‌روم ...

 

سیده تکتم حسینی

 

+ من از سرزمینهای تنهایی ام...

۰ ۰
هر از دست دادنی
غیر از دست دادن تو
آسان است...
نویسندگان
موضوعات
پیوند های روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان