نمیدانم چرا اما دوشنبه ها همیشه برایم جور دیگری بوده
خصوصا از وقتی فهمیدم دوشنبه به دنیا آمده ام
امروز یکهو به دلم افتاد تاریخ قمری را نگاه کنم
۱۸ محرم ۱۴۴۲
و دوشنبه
۲۴ سال قبل، چنین روزی به دنیا آمدهام...
چرا تقویم قمری بزرگ شدن آدم را جور دیگری به رو میآورد؟
به گذر عمرم که نگاه میکنم، همه اش این بیت در ذهنم تکرار میشود:
روزهای عمر من با گریه کردن میرود/ آبروی ابرها با گریه من میرود
حالا چند وقتی میشود که همه روزهایم اینطوری نیست اما باز هم روزهای عمرم میرود...به نحوی دیگر...
این بزرگ شدنم را هیچ وقت نتوانستم بپذیرم
مثلا سال پیش دانشگاهی باورم نمیشد شده ام جزء بزرگترهای مدرسه یا مثلا سال آخر دانشگاه، باورم نمیشد که شده ام جزء آن سال بالاییهای معروف و دیگر سال بالایی بالاتر از خودم وجود ندارد...
باید چه کرد با این گذر عمر؟ با این شتابی که سن آدم را هر روز بیشتر میکند، بی آنکه بفهمیم کی و چطور اینقدر بزرگ شدیم؟؟