ایثار و دلسوزی یا شرک‌ خفی؟!

چند وقت است که مدام نگرانم... مدام اضطراب دارم...همش فکر میکنم باید از خانواده ام مراقبت کنم...به مسائلشان رسیدگی کنم... کارهایشان را رفع و رجوع کنم و... اما از همان اولش هم معلوم بود که زیر این بار سنگین دوام نمی اورم. همه از گوشه و ‌کنار میگفتند و‌میگویند هنوز: نکن! تو با این ایثار نابجایت، با این خدمت رسانی افراطی ات، در واقع داری به خانواده و خودت اسیب میزنی. اما من هر چه میکردم نمیتوانستم اینگونه نباشم. و روز ب روز شکسته تر، ازرده تر و در واقع از خانواده ام دورتر میشدم.چون همش به این فکر میکردم که تا کی؟ تا کی باید تحمل کنم؟ تا کی باید حواسم به دیگران باشد؟ چرا نباید کسی حواسش به من باشد و...؟! 

تااا امشب؛ انگار کسی درونم گفت: تو مگر کی هستی؟ تو خدایی؟ خدای مادرت و برادرت و پدرت؟ که باید ازشان مراقبت کنی؟ ک همه مسائلشان را باید تو حل کنی و...؟ تو در واقع گرفتار شرک شده ای؛ خودت را خدا خیال کرده ای! فکر کردی انها بدون تو زبانم لال، بلایی سرشان می اید! در حالی ک تو فقط بنده خدایی، به تو چه که دیگران با زندگی شان چه میکنند؟ چه تصمیماتی میگیرند و اخرعاقبتشان چه میشود؟! تو خودت هم معلوم نیست اخرش میخواهی چه بشوی، تو حتی گلیم خودت را هم نمیتوانی از آب بکشی بیرون... بعد...!! 

هعی امان...

مدتهاست ک هی دور خودم میچرخم و میچرخم و باز سر از همین دام و فریب شرک در میاورم...، خوب این شیطان نقطه ضعفم را پیدا کرده؛ دلسوزی، مهربانی، دلبستگی و ‌وابستگی زیاد به اعضای خانواده ام و انها که دوستشان دارم حربه ای شده برای شیطان که مرا به وادی شرک بکشاند...

اف!!!

خدا خودش کمک کند و از این وادی نجاتم دهد...

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هر از دست دادنی
غیر از دست دادن تو
آسان است...
نویسندگان
موضوعات
پیوند های روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان