عینک!

عینک

یک حایل است

بین چشم هایت

و ادمها

میتوانی از پشت عینک بغض کنی

چشم هایت پر از اشک شود

و هیچ کس متوجه نشود

ناراحتی ات را حتی

 

و محبتت را

و همه احساساتت را

میتوانی پشت عینک پنهان کنی...

 

بعد نوشت:

زمانی این یادداشت را نوشتم که فکر میکردم قرار است مسیر زندگی ام عوض شود. قرار است تغییر رشته بدهم و بروم روزنامه نگاری بخوانم. آن هم در تهران. و بزرگترین حسرت آن زمانم این بود که اگر بروم نمی توانم بزرگ شدن فاطمه کوچولو را ببینم... برای همین هر وقت در آغوشش میگرفتم، از پشت عینکم اشک میریختم و هیچ کس هم نمیفهمید! نه کسی میفهمید گریه میکنم و نه متوجه میشدند چرا؟

 

۱ ۰
هر از دست دادنی
غیر از دست دادن تو
آسان است...
نویسندگان
موضوعات
پیوند های روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان